کالای فیزیکی
عمارت احتشام
کالای فیزیکی

عمارت احتشام

۳۹۵٫۰۰۰۳۵۵٫۵۰۰تومان
اضافه به سبد خرید

نویسنده: نرگس رضایی

تعداد صفحه: ۵۷۲ صفحه

چاپ دوم

درباره‌ی داستان:

می‌گفت چند سالى با هم زندگى كرديم و چند سالى هست جدا شده‌‏ايم اما اين سال‏‌هاى جدايى يک نكته را به من ثابت كرد كه آن را اعتراف می‌كنم: پيدا كردن تكيه‏‌گاه مطمئن و همراهِ امن كارى بسيار دشوار است!

كارى به اين ندارم كه چرا كار ما به جدايى رسيد و چه كسى مقصر بود! فقط اين را میدانم كه به مرور زمان فهميدم معناى تكيه‏‌گاهِ امن در زندگى يعنى چه؟

تكيه‏‌گاه امن يعنى اين كه بتوانى با آرامش خيال و بدون نگرانى از تمسخر، آرزوهايت را برايش ترسيم كنى و از خيالى بودن آنها هم نترسى، چون او شنونده خوبى است. او می‌داند چطور با لبخندى تو را در روياهاى دور و دراز همراهى كند به گونه‏‌اى كه خود را در آن خيال‌‏پردازى تصور كنى. همراهِ مطمئن و امن يعنى وقتى اشتباه كردى بتوانى آن را به راحتى به او بگويى، حتى اعتراف كنى و نگران نباشى كه يک روز همين اشتباه را به روى تو بياورد. او حتى می‌داند كه نبايد ايرادات و نقاط ضعف خانوادگی‌‏ات را بر صورت تو بكوبد.

او می‌گفت و شبيه به كسانى بود كه می‌خواهند تأسف و حسرتِ بر دل مانده خود را بيان كند: ما جدا شديم و چاره‏اى نداشتيم، هر چند اكنون نمی‌دانم چرا! اما اين را خوب می‌دانم كه در آن سالهاىِ با هم بودن، او حاشيه امنِ زندگی‌‏ام بود. او به خوبى می‌‏دانست كه نبايد به سادگى قضاوتت كند و از يک تصميم نادرست، كلِ وجود تو را زير سؤال نبرد. حتى بارها متوجه شدم كه با ابراز محبت و علاقه توسط منِ احساساتى، هيچ سوءاستفاده‌‏اى نكرد و از چشمش نيفتادم. هيچ‏گاه طورى رفتار نمی‌كرد كه خود را كوچك‏تر از او بشمارم و حتى در نظر دادن و بيان عقيده، طورى رفتار می‌كرد كه انگار خودم آن حرف‌ها را زده‏ام و اين فكرِ بكر از من بوده است!

با تعجب گفتم با همه اين تعاريف از آدمِ امن و تكيه‏‌گاه مطمئن، چرا كار شما به جدايى رسيد؟

بدون تغيير در نگاهش جوابى را داد كه فكر كنم بارها آن را براى خودش تكرار كرده بود: گاهى اوقات انگار گِلِ دو نفر براى هم ريخته نشده، هر چند كه هر دو آدم‏هاى خوبى باشند... من در آن لحظه اين تصميم را گرفتم و او را هم مجبور به همراهى كردم اما مى‏دانم كه ديگر تكيه‏‌گاهى امن چون او را نخواهم يافت.

نويسنده امروز ما يك نقطه كانونى براى قصه‌‏اش ساخته است: يک عمارت. اين نقطه، مركز تمام امروز و گذشته خيلى از آدم‏هاست كه می‌روند و می‌آيند ولى انگار زندگی‌شان به اين نقطه پرگار متصل است. او در قصه‌‏اش شخصيت‏‌هايى را می‌سازد كه مانند صحبت اوليه، يا تا يک جايى و يا براى هميشه همراه امن آدم هستند ولى شايد قدرشان را تا هستند ندانيم. اين همراهى بستگى به پيشينه و شخصيت هر كس دارد كه آيا می‌تواند مسير را ادامه دهد يا براساس يك قضاوت، سوءتفاهم و حتى تصميمى آنى همه چيز را رها می‌كند و می‌رود تا روزى ديگر و زمانى در آينده باز گردد. البته اگر جايى براى جبران يا ساختنِ گذشته باشد!

با عمارت احتشام همگام نويسنده‏اى شويد كه اولين كار خود را در شادان دارد، اگر چه سابقه قبلى در نوشتن داشته است. ترديد ندارم خواهيد پسنديد.