کالای فیزیکی
آسمان نیلی پاییز
کالای فیزیکی

آسمان نیلی پاییز

۳۷۰٫۰۰۰۳۳۳٫۰۰۰تومان
اضافه به سبد خرید

اعتماد، خيانت و فروريختن...

خيلى چيزها را با خواندن و شنيدنِ تجربيات ديگران نمی‌توان فهميد، يا بهتر بگويم درک كرد. بايد خودت برخورد كنى، با تمام وجود لمس كنى و سپس در قبال آن عكس‌‏العمل نشان دهى.

يكى از اين موارد اعتماد كردن و خيانت ديدن است: فرقى هم نمی‌كند در زندگى مشترک باشد يا در ديگر روابط، فقط شدت اثرگذارى آن متفاوت می‌شود. هزار بار هم كه بشنوى و بخوانى تا در درگيرىِ زندگى و آدم‏‌ها با اين موضوع كه به كسى اعتماد كرده‌‏اى و در قبال آن خيانت ديده‏اى برخورد نكنى، معناى آن را نمی‌توانى درک كنى. حسِ غريبى كه انگار نه به جسم‏ات، بلكه به روح و روانت تجاوز شده است. تازه آن زمان ذهن، درگير افكار ديگر می‌‏شود: احساس سادگى، حماقت، پيدا كردن دلايلى ديگر براى وجود خيانت در گذشته كه به سادگى از كنار آن عبور كرده و اكنون معنايش را فهميده است. حتى كوچكترين حرف‌‏ها و رفتار در گذشته معناى سوءاستفاده و خيانت به خود می‌گيرد و ذهن را به دهها جاى ديگر سوق می‌دهد.

تازه بعد از اين، فروريختنِ شخص خيانت ديده شروع می‌شود و با خودش فكر می‌كند كه چه دليلى داشته كه طرف مقابل به او خيانت كرده است! اگر هم كمى اعتماد به نفس او پائين باشد كه ناخواسته خود را سرزنش می‌كند: چه ايراد و اشكالى در رفتار و كلام و حتى فيزيكِ من هست كه همراهم را به اين كار سوق داده است؟ آيا ريشه و علت اين خيانت در من بوده است... و اين سؤالات و درگيرى‏هاى درونى شروع مى‏شود و براى برخى تا مرز فروپاشى ادامه می‌يابد.

می‌گويند زندگى براى آبديده شدن است و تا خيانت (چه كوچك و چه بزرگ) نبينى نمی‌توانى بفهمى كه كِى و به چه كسى و تا چه اندازه می‌توان اعتماد كرد و استفاده از تجربيات ديگران تا يك جايى كارساز است، اما مگر می‌توان همه چيز را تجربه كرد؟!

بگذريم... داستان امروز اين جرقه را در ذهن من زد و نقل قول كردم از كسى كه در برابر توصيه‏هاى ديگران به عنوان گذشتن و صبورى كردن در قبال خيانت، اين حرف‏ها را می‌‏زد. به نظرم درست می‌گفت و مثل قصه‏‌گوى نويسنده ما كه قهرمانش را در موقعيتى خاص قرار می‌دهد، بايد در شرايط قرار گرفت و آن وقت به ديگران توصيه‏‌هاى به اصطلاح عاقلانه كرد.

آدم‏ها معمولاً به همراه خود اعتماد می‌كنند و گاهى هم فراموش می‌‏كنند كه اين اعتماد چه سرمايه ارزشمندى است كه اگر از دست برود يا حتى تَرَک بردارد آن موقع تا چه حد آرامش زندگى سلب خواهد شد.

قهرمان قصه ما در موقعيتى قرار می‌‏گيرد كه مثل راه رفتن روى يك خط است و كوچكترين تلنگر می‌تواند او را از مسير خارج كند. نويسنده نيز از همان ابتداى كتاب با شوك‏‌هاى ناگهانى مخاطب را به ادامه ترغيب می‌نمايد تا كنجكاوانه پيگير سرنوشت آدم‌‏هاى داستان باشد.

همراهش شويد و از روايت او لذت ببريد.

تعداد صفحه: ۴۹۸ صفحه