نویسنده: الهه مهدیوشاره
تعداد صفحه: ۴۳۶ صفحه
آنها كه در چرخه بیپايان خشم و انتقام قرار میگيرند بالاخره روزى خواهند فهميد، يا زودهنگام و به موقع و يا ديرهنگام و بیحاصل. رسيدن به اين درک كه انتقام پايان دهنده خشمِ درون نيست نيازمند رشدى است كه از هر كس و در زمان درست نمیتوان انتظار داشت اما آن كه تا پايان مسير را براى گرفتن انتقام میرود، بالاخره خواهد فهميد كه چيزى در درونش به آرامش نرسيده است.
شايد دو راهى انتقام يا گذر از آن، همان تفاوت ميان تصميم بر مبناى غريزه يا عقل است كه نتيجهاى كاملاً متضاد خواهد داشت. يكى نتيجه میگيرد با گذشت به صورت درست و مناسب به چرخه خشم پايان دهد و ديگرى دنبال خاموش كردنِ آتش درون با انتقام است، گرچه كسى نمیداند اين شعلههاى درونى آيا به اين روش واقعاً خاموش ميشود و آرام میگيرد يا نه؟!
نكته مهم در مورد كسى كه با گذشت به چرخه خشم و انتقام پايان میدهد آن است كه ارزشمندى كارش در آگاهى است و نه اجبار، يعنى آن كه با رسيدن به دركِ آگاهانه گذشت میكند و میبخشد و اين بسيار متفاوت است با آن كه از روى ضعف و ناتوانى میگذرد و سعى میكند فراموش نمايد. بخشيدن با آگاهى يعنى آرامش بيشتر و پايان دادن به زنجيرهاى بیپايان از كينه كه از يكى به ديگرى سرايت مىكند و هيچگاه به آرامش منتهى نمیشود.
به هر حال تمام اين حرفها يك سوى ماجراست و سوى ديگر آن قرار گرفتن در موقعيتى است كه بايد فكر كرد و تصميم گرفت: يا عاقلانه و با درک درست و يا احساسى و حتى غريزى، و تا زمانى كه در آن موقعيت قرار نگيريم همه اينها فقط حرف و شعار است و نمیتوان احكامى محكم در وصفِ منطقى بودن صادر كرد... اميدوارم هيچكس در آن موقعيت قرار نگيرد ولى شايد در آن لحظات هيچ منطقى حكمفرما نباشد!
نويسنده ما در «عقربهها هميشه غافلگيرم میكنند» با آفرينش موقعيتهايى از اين دست توانسته غافلگيرى لازم را به خواننده اثرش منتقل كند. قصهاى با روايت زندگى و عشق و انتقام كه تمام اتفاقاتش مثل زندگى واقعى جريان دارد و حاصل لحظهاى اتفاقى اما تأثيرگذار در سرنوشت قهرمانانش است.
انتخاب نام كتاب نيز از آن نكات متناسب با داستان است كه در همراهى با نويسنده به اين نكته پى خواهيد بُرد. پس همراهش شويد و از داستانسرایاش لذت ببريد!