كمالگرا اما آسيب پذير...
همه ما با خانوادههايى با ظاهرِ كامل يا به اصطلاح كمالگرا برخورد داشتهايم. خانوادهاى به شكل همه چيز تمام كه والدِ آنها سختگيرى و كنترل كردن را به حد اعلى رسانده است. از نگاه بيرونى همه چيز خوب و عالى به نظر مىرسد و تك تك افراد در آن خانه توضيح و دليلى براى خوشحالى و موفقيت دارند - حتى چند عنوانِ دهان پُركن نيز براى بچهها و والدين وجود دارد!
به قول روانشناسان در چنين مواردى، فارغ از ظاهر گل و بلبل، والد اصلى فقط توجه به ويترين بيرونى دارد كه همه چيز خوب و حتى عالى به نظر برسد. كسى كه از خودشيفتگى چيزى كم ندارد وحتى فرزندان و همسر خود را به دليل وجود چنين محيطى (حتى اگر واقعى نباشد) مديون و وامدار خود مىداند. همه تا زمانى كه به انفجار برسند - اگر برسند - با آنچه بزرگترِ خانواده تظاهر مىكند، همراهى مىكنند و همواره ترس از عدم موفقيت دارند، چون در اين خانواده بايد هر كس به بهترين وضعيت خود برسد (يا تظاهر به رسيدن كند).
نمونه اين خانواده را من هم ديدهام كه پدر نقش اصلى را در اين ماجرا داشت. پدرى كه در اعماق وجودش حس ناامنى بود و با نمايشِ خانوادهاى كامل قصد داشت كمى از اين حس ناامنى درونى را كاهش دهد. حتى فرزندان هم تا بزرگسالى هر قدم كه برمىداشتند با نيم نگاهى به تائيد پدر بود. مسير چنين خانوادهاى به تربيت فرزندانى منتهى مىشود كه فقط تائيد و تحسين ديگران را مىخواهند و نه گام برداشتن در راهى كه دوست دارند. انگار كه عالى نبودن مثل گناهى است نابخشودنى و بنابراين هر گونه تغيير يا ريسكى را تا جاى ممكن رد مىكنند.
اين پدر گرامى حتى در دوران كهولت نيز حس عذاب وجدان را به فرزندان منتقل مىكرد تا جايى كه آنها همواره تصور كوتاهى كردن در مورد والدين و عدم مراقبت كافى در زمان پيرى از پدر را با خود يدك كشيدند.
نمىدانم ولى اى كاش يك نفر به موقع به ما والدين يادآورى كند كه قرار نيست بهترين و كاملترين خانواده را نمايش دهيم و چرا فرزندان بايد در هر مسيرى به موفقيت كامل برسند! حتى چه كسى گفته به دنيا آوردن يك فرزند و بزرگ كردنِ وى لطف بزرگى در حق اوست؟ كه تا عمر دارد بايد بدهكار پدر و مادر باقى بماند!
راستش هميشه چون يكى پيدا نمىشود كه در زندگى به موقع آن چه را بايد بدانيم باصراحت و بىرحمى به صورت ما پرتاب كند، نتيجهاش اين است كه دير مىرسيم، دير مىفهميم و يا حتى گاهى نمىفهميم!
اين چند سطر را گفتم چون سوژه قصه ما به طريقى ديگر و با مفهومى متفاوت بر مبناى عواقب سختگيرىها و عدم ارتباط صحيح والدين با فرزندان است. نويسنده زيركانه قصهاى لطيف با سؤالهاى متعدد در بطن ماجرا را پهن كرده و در نهايت مخاطب خود را به اين نكته كه تاثير ارتباط ناصحيح در زندگى و آينده افراد چه خواهد بود مىرساند.
سابقه آثار قبلى نويسنده - كه اولين كارش در شادان را پيش رو داريد - بر اثرگذارى قصهاش مىافزايد و ترديد ندارم سوژه و شخصيتهاى كتاب، شما را با خود خواهند بُرد.
تعداد صفحه: ۴۰۲ صفحه
چاپ دوم