نویسنده: پروانه شفاعی
تعداد صفحه: ۷۹۶ صفحه
دربارهی داستان:
دوستى تعريف میكرد كه نيمه شبى در محلهاى غريب با كوچههاى تنگ، به گوشه سپر اتومبيل پارك شدهاى زدم و به عنوان يک امر عادى و انسانى، شمارهام را ضمن عذرخواهى روى شيشه آن ماشين گذاشتم. از تعريف الباقى ماجرا میگذرم فقط اين دوست گرامى از دست مزاحمتهاى مكرر آن صاحب اتومبيل چنان خسته شده بود كه در نهايت معادل نقاشى نيمى از اتومبيل آن شخص را (كه يادگار چند سال رانندگیاش بود!) داده و خلاص شده بود!
جداى از ورود به بحث قضاوتِ چنين اتفاقى، بارها از زبان بسيارى شنيدهام (و ديدهام) كه در جامعه ما تاوانِ راستگويى و صداقت بيشتر از دروغگويى و دورويى است. يعنى خيلیها با ديدن و يا تجربه كردن مواردى از اين دست كه صداقت و راستگويى موجب عوارضى برايشان شده و كسانى از اين رفتارِ انسانى آنها سوءاستفادههاى عجيبى كردهاند، آنها را به سوى همرنگى با جماعت! و دروغ مصلحتآميز سوق داده است. تكرار عبارت «گليم خود را از آب كشيدن» و «شهرِ دزدان با دزديدنِ عصا از نابينا» آدم را به فكر وا میدارد كه آيا واقعاً اين تعايبر منصفانه هست و بايد در اين احوال از راستى دور شد تا ضربه بيشتر و ناجوانمردانهاى نخوريم؟ آيا ما در قبال كسى كه با صداقت و راستگويى، فرصتى به ما داده كه امكان سوءاستفاده در آن وجود دارد، رعايت انصاف و عدالت را كردهايم؟
در حقيقت تا آنجا كه فقط صحبتِ انسانيت است تمامى ما بهترين جملات اخلاقى را آماده داريم و از كردار نيك سخن میگوئيم اما وقتى پاى عمل به ميان میآيد آيا از منافع شخصى میگذريم؟ آيا حاضريم تاوان بدهيم اما روح خود را به ناراستى و ريا آلوده نكنيم؟ آيا در عمقِ جان خويش كسى را كه با فرصت و منعفتطلبى، دورويى و زير پا گذاشتن صفات انسانى به موفقيتهاى شغلى و مالى رسيده است تحسين میكنيم يا تقبيح؟
گاهى لازم است صادقانه با خويش سخن بگوئيم و از خود بپرسيم كه براى كرامت انسانى، تا كجا حاضريم پاىِ صفاتِ ارزشمند بايستيم و منافع خود را بر اين كرامت ارجح ندانيم؟ تا چه زمان حاضريم لااقل براى كژیها هورا نكشيم و در صورت لزوم پاىِ شعارهاى گل درشتِ اخلاقى بايستيم! پاسخ صادقانه هر كس ارزشمند است و قابل تأمل!
نويسنده آشناى امروز، با همان تسلط به بيان قصه در خانوادههاى سنتى، شرح محلههاى نسبتاً قديمى و روابط افراد در اين جوامع، شخصيتهاى چند خانواده را به شكلى موازى ترسيم مىكند. او از رفاقت و آشنايى در گذشته شروع كرده و به امروز كه شاهد پيامدهاى اتفاقات قديم است میرسد. قصهاش همراه با راز و تعليق است كه در دنياى امروزى به حضور شخصيتهاى علمى و برجسته كشور هم میرسد و با ايجاد ارتباط با همان شخصيتهاى قديمى، معماگونه بودنِ قصه را چاشنى روابط لطيف و عاشقانه میسازد.
او در قصهاش همين سؤال امروز ما را مطرح میكند كه آدمها تا كجا حاضرند پاى تعاريف انسانى بايستند و با قبول صداقت و راستى از طمع، دورويى و حس كينه كه در بالا صحبت كرديم دورى نمايند.
میدانم با آثار و سبك قصهگویاش آشنائيد و آن را میپسنديد. پس دعوتتان میكنم به مهمانى امروز با «آينهدلان» كه حتماً مورد تأئيد مخاطبان خواهد بود.