تخفیف ویژه ۲۵٪ همراه با ارسال رایگان با کد تخفیف SHADAN25 تا نمایشگاه کتاب
کالای فیزیکی
در ابتدای فصل مینا
کالای فیزیکی

در ابتدای فصل مینا

ناموجود
افزودن به سبد خرید
ناموجود
افزودن به سبد خرید

آن كه می‌رود، آن كه می‌‏ماند...

خواستم از مهاجرت بنويسم به ياد صحبت يكى از اهل ادب و قلم - خانمى فرهنگى و اكنون ميانسال - افتادم كه می‌‏گفت وقتى ايران بوديم شوهرم در هنگام عصبانيت روى من دست بلند می‌كرد و كمى بعد از آن، به شدت ابراز پشيمانى، همراه با عذرخواهى می‌‏كرد و مدعى بود وقتى عصبانى می‌شوم دست خودم نيست! من هم قبول می‌كردم و اين روال تا رفتن و مهاجرت ما ادامه داشت. آنجا هم گاهى اين اتفاق مى‏افتاد تا اينكه بعد از چند بار يكى از همسايگان - و نه حتى خودم! - به پليس زنگ زده بود و الباقى ماجرا...

اين خانم كه سال‏‌هاست زندگى مستقل و جدايى دارد ادامه می‌داد كه بعد از آن شب تازه فهميدم كه حرف‏‌هايى مثل «عصبانى می‌شوم و دست خودم نيست!» اصلاً حقيقت ندارد و من ساده‌‏لوحانه عذرخواهی‌‏اش را می‌پذيرفتم. پليس چنان درسى به همسر سابق من داد كه ديگر هيچگاه كنترل از دستش خارج نشد! انگار تا قبل از آن از عكس‏العمل من خيالش راحت بود.

كلمه «مهاجرت» كه سال‏هاست براى ما غريبه نيست بی‌دليل مرا به بيان اين خاطره كشاند ولى تجربه‌‏اى كه در اين چند دهه از اين موضوع داشته‌‏ايم براى هر كس نتيجه‌‏اى مستقل داشته است: هنوز بسيارند كسانى كه بعد از مدتى تازه می‌فهمند كه تصورات‏شان با واقعيت فاصله بسيارى دارد و بی‌جهت براى خود بهشتى بی‌مانند را تصوير كرده بودند. همچنان كه برخى موفقيت و ثبات امروز خود را مديون اين تصميم سخت و كندن و رفتن می‌‏دانند. حرفِ همه هم می‌‏تواند درست باشد فقط بايد فراموش نكنيم كه نسخه واحدى براى خوب يا بد بودن مهاجرت وجود ندارد. شايد بتوان گفت هم شرايط و موقعيت شخص در مهاجرت مهم است و هم زمان و مكانى كه به آن مهاجرت می‌كند، ولى تجربه‏‌هاى بسيارى را ديده و شنيده‌‏ايم كه همين تصميم به مهاجرت، موجب گسيختن خانواده‌‏اى شده است. يكى قصد رفتن می‌كند و آينده و آمالش را در آن سو می‌بيند و همراهش به دلايل ديگر حاضر به رفتن نيست. يكى می‌رود و آن ديگرى ميماند و اين می‌‏شود فاصله‌‏اى ابدى ميان آنان كه روزى با عشق زير يك سقف، زندگى خود را شروع كرده بودند.

قصه‏‌گوى اين اثر گوشه چشمى به اين موضوع داشته و بخشى از روايت خود را بر اين مبنا گذاشته است. داستانش شروعى پُر انرژى دارد كه خواننده را پرسشگر و با قصه همراه می‌‏سازد. شايد هم مهم‏ترين خصلت رمان همين باشد:

زندگىِ ديگران را در ميان خطوط زندگى كردن... و اين يعنى پيدا كردن تجربه‌‏اى كه در زندگى ما، يک روز به كار خواهد آمد.

بگذريم. دعوت می‌كنم امروز با فراز و فرود داستان هم ميسر شويد و از روايت قصه‏‌گوى ما لذت ببريد.

تعداد صفحه: ۳۰۴ صفحه