بیشترین طیف مخاط را در میان سنین نوجوانان و جوانان و بهخصوص خانمها داشت. مضمون بیشتر رمانهایاش عشق و ازدواج و مسائل پیرامون این مسأله بود. برخورد نویسندگان جدی با آثار او و آثار دیگری که در این سطح نوشته و عرضه میشوند برخورد مناسبی نبود. «مبتذلنویس»، «زردنویس» یا «سطحینویس» عناوینی بود که نویسندگان جدی در مورد او به کار برده و میبرند.
هیچ وقت ندیدم موضع خاصی در این زمینه گرفته باشد و انگار این حرفها را زیاد جدی نمیگرفت. در نهایت هم کار خودش را میکرد که همان نوشتن بود و چاپ آثار جدید.
اگر او را پرمخاطبترین نویسندهی ایرانی بگوییم بیراهه نرفتهایم. تیراژ آثار و هم چنین چاپهای فراوان از مهمترین ویژگیهای این بانوی نویسندهی ایرانی بود که یکی از روزنامهها عنوان «دنیل استیل» ایران را برای او برگزیده بود تا لااقل پس از مرگ این آخرین لقب، لقب برازندهتر و مثبتتری باشد.
گاهی که جدینویسی میخواست با کنایه از شرایط موجود در حوزهی نشر کتاب و مجوز و فروش آثار گلایه کند اینطور میگفت: «شاید بهتر باشد ما هم مثل فهیمه رحیمی بنویسیم.»
از این رو که نوشتن اینگونه را آسان میپندارند و گمان میکنند هر نویسندهای قادر به انجام آن است. آری! فهیمه رحیمی هرگز در برابر همهی این هجمهها موضعی نگرفت.
خود من هم یکی از اولین رمانهایی که خواندم یکی از آثار رحیمی بود که حالا اسماش یادم نیست و شاید خواندن همین کارها بود که علاقمندیام را به نوشتن داستان برانگیخت. پس او هم سهمی در مسیری که حالا انتخاب کردهام، داشته است.
من فکر میکنم ما نباید دو مسأله را فراموش کنیم:
اول اینکه سطحی که نوشتنهای فهیمه رحیمی در آن بررسی میشود هم بالاخره سطحی در ادبیات است که هیچ کس نمیتواند منکر آن باشد. به هر حال او هم در داستانهایاش به نوعی از روابط میان آدمها میپرداخت که طرفداران زیادی هم دارد. هر جای دیگری از دنیا هم بروید وضعیت همینگونه است و نویسندگانی داریم که کارشان نوشتن اینطور داستانها و رمانهایی است.
اینکه از آثار او استقبال گسترده میشد میتوان آن را مربط به یک احساس نیاز دانست. احساس نیازی که در میان عموم مردم ایران موج میزند. نباید توقع داشت همهی مردم مخاطب حرفهای و داستانشناس باشند. بسیاری فقط دوست دارند ذهنشان را درگیر ماجرایی کنند و با آن سرگرم شوند و دنبال چیز دیگری هم نیستند. به هر حال این هم سطحی از کار است و باید نویسنده یا نویسندگانی وجود داشته باشند که برای این طیف گسترده خوراک فکری فراهم کنند. ادبیاتی که شاید عنوان «بیخطر سرگرمکننده» بهترین نام برایاش باشد. مانند انبوه سریالهای خانوادگیای که تولید و پخش میشود.
بنابراین میتوان اینطور نتیجه گرفت؛ مادامی که مخاطبانی از این دست وجود دارند، نویسندگانی از این دست هم باید وجود داشته باشند. میزان مخاطبان «سطحیپسند» و «جدیپسند» هر جامعه البته بستگی به سطح تعاملات فرهنگی و همچنین برنامهها و سیاستهایی دارد که در حوزهی فرهنگ در آن جامعه حکمفرماست. میخواهم بگویم اگر تا به امروز مخاطبان نوع اول همواره از نظر آماری تعداشان بر مخاطبان نوع دوم چربش و فزونی داشته، میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که نوع برخورد دولت با ادبیات نوع دوم و سیاستگذاریهای او برای این حوزه (ادبیات) میتواند عامل تأثیرگذاری در این زمینه از جمله مهمترین آنها میتواند قلمداد شود.
دوم اینکه آیا اگر به هر طریق ممکن جلوی نشر آثاری که از آنها با عنوان آثار سطحی نام میبریم را بگیریم، بر رونق جدینویسی افزوده میشود؟ آیا تضمینی وجود دارد که آنها در پی این خلاء مخاطب آثار جدی داستانی شوند؟
مادامی که سیاستها و برنامهریزیهای کلان فرهنگی بر همان مدار کهنهی خودش بچرخد، هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد. در نظر داشته باشید که فارغازتحصیل دانشگاهی ما در رشتهی ادبیات پس از سالها تحصیل در این زمینه هنوز با ادبیات امروز و سرآمداناش آشنایی ندارد و قادر نیست ادبیات سطحی را از ادبیات جدی متمایز کند و اگر از او بخواهی که نام ۱۰ شاعر و نویسندهی معاصرمان را نام ببرد، حتمن درخواهد ماند.
با این وجود چگونه میتوان انتظار داشت شرایط به گونهی دیگری باشد؟ نویسندگان جدی هم بهتر است به جای زیر سؤال بردن نویسندگانی چون فهیمه رحیمی، با دید گستردهتری مسأله را ببینند و دنبال کنند. چاپ فراوان آثار سطحی که نگارنده به صورت هدفمند از آنها با عنوان «ادبیات بیخطر» نام بردم، برای مسئولان فرهنگی و بهخصوص دستاندرکاران نشر که دغدغهی اصلیشان ارائهی آمار آثار چاپشده در زمان مسئولیتشان است، میتواند بسیار مفید و کارگشا باشد. از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که با توجه به اینکه درصد ایجاد مسائل و چالشهای احتمالی در حوزههای مختلف جامعه در زمینهی چاپ اینگونه آثار بسیار اندک است، اطمینانخاطری برای همان مسئولان تلقی میشود و اگر بر ارائهی چنین آثاری اصرار داشته باشند و حتی از آن حمایت هم کنند، نباید بر آنها خُرده گرفت. آری! ایراد از جای دیگری است.
حالا هم که دیگر فهیمه رحیمی نیست، باید از زاویهی دیگری به نقش او در ادبیات داستانی معاصر ایران پرداخت و این مسأله از دو زاویه قابل بررسی است؛ اول: سوق دادن بسیاری از آدمهای جامعه به کتابخوانی و دوم: علاقمند کردن تعدادی از آنها به نوشتن داستان و انتخاب مسیر داستاننویسی.
روحاش قرین آرامش
جمعه, 21 تیر 1392 18:52
در مرگ رماننویس پُرمخاطب
نوشته شده توسط کرمرضا تاجمهرخیلیها از نزدیک او را ندیده بودند اما تقریباً میتوان گفت همهی آنهایی که توی عمرشان چند کتاب رمان خواندهاند هم او را میشناختند و هم از آثارش خوانده بودند.