بى ترديد يكى از نشانههاى شكوفايى علم و انديشه و از علائم رشد و بالندگى، نقد و تبادل افكارست و مايه و اسباب اين مهم آزادىست. اما هرگز نبايد آزادى انديشه و نقد و انتقاد را با هتاكى و پرده درى و بازيچه و به مسخره گرفتن ديگرى اشتباه گرفت. در حقيقت آزادى به معناى فوق، معنايى جز مخالفت با آزادى ندارد، زيرا آزادى مطلق به معناى فردى، امرى خودپسند و خود متناقض است. اصولاً آزادى بيان و نقد و انتقاد زيباست تا وقتى كه در چهار چوبه اخلاق باشد.
مولاى متقيان نيز در بيان و ابراز نقد در نهجالبلاغه فرمود:
كسى كه عيب تو را به تو بنماياند تو را خيرخواهى كرده است.
يا در جايى ديگر فرمود:
كسى كه عيوب و كاستىهاى تو را پنهان كند دشمن توست.
اما اهميت دانستن و تسلط بر آداب آن به حدىست كه خداوند در قرآن كريم و نيز بر آن و ضرورت دانستن آن تأكيد ورزيده است؛ چنانچه در سوره مباركه فصلت بر لزوم بردبارى و نقدپذيرى تأكيد فرموده است.
اين حساسيت در اشعار بزرگان ادب نيز ملموس است؛ چنانچه مولوى فرمود:
از خدا جوييم توفيق ادب / بىادب محروم گشت از لطف رب
بىادب تنها نه خود را داشت بد / بلكه آتش در همه آفاق زد
به هر روى نقد شامل يك سلسله مراتب اخلاقى و حرفهاى مىباشد كه به اختصار به آنها اشاره مىگردد.
شرايط اخلاقى نقد
1ـ فهم سخن و تبحر در موضوع، چنانچه حافظ گفت:
چو بشنوى سخن اهل دل مگو كه خطاست / سخن شناس نهاى جان من خطا اينجاست
يعنى در نقد و توصيف سخن يا مثلاً اثرى هنرى، ابتدا بايد به آن اشراف داشت. به طور مثال هرگز يك سياستمدار، قادر نخواهد بود يك اثر هنرى را نقد كند و يا برعكس، آنها فقط مىتوانند ابراز عقيده شخصى كنند آنهم در چهارچوب رعايت حرمت طرف نقد، وگرنه به قول استاد محمد اسفنديارى در «كتاب آيينه پژوهش» اين نقد، نقدىست جاهلانه و نشانه عدم درك نقاد!
حكايت مىكنند روزى ناصرالدين شاه از اعتماد السلطنه، رئيس دارالطباعة كشور و مؤلف كتاب المآثر و الآثار مىپرسد در مملكت ما چه چيز از همه بيشتر است. اعتمادالسلطنه بىدرنگ مىگويد: پزشك قربان. شاه تعجب كرد و گفت: چرا؟ اعتماد السلطنه گفت: پاسخش را بعدا عرض مىكنم، چند روز بعد دستمالى زير چانه بست و دو سرش را گره زد و گفت كه دندانش درد مىكند. در همان جمع يكى از درباريان گفت: چاره شلغم جوشيده است. ديگرى گفت: چاره حريره بادام است و...همان هنگام اعتمادالسلطنه دستمال از چانه باز كرده و به شاه مىگويد قربان دندان من درد نمىكرد. فقط مىخواستم بدانيد چرا گفتم در مملكت ما پزشك زياد است.
اين حكايت به حساسيت نقد اشاره مىكند و اينكه حتى در خصوص مسائل كوچكترى مثل اظهارنظر نيز بايد حساسيت پيشه كرد. (گرچه اين امروزه در دنياى ما امرىست كه به كرات ديده شده و جزو عادات اجتماعى ما شده است).
2ـ كنار نهادن حب و بغض
اهميت حب و بغض تا آنجاست كه مىتواند هنر را عيب و عيب را هنر جلوه دهد. استاد اسفنديارى در كتاب درك كردن درد كردن گفت: كسى كه به قصد مچگيرى به نقد يك انديشه يا رفتار مىپردازد قطعا از درك آن عاجز است، زيرا با چنين حب و بغضى به سختى مىتواند همه ابعاد و جنبههاى آن را به درستى درك كند. زيرا براى چنين شخصى درك مسأله موضوعيت ندارد بلكه مسائل ديگرى او را به نقد واداشته.
چنانچه سعدى فرمود: (باب پنجم «در عشق و جوانى»)
كسى كه به ديدهى انكار اگر نگاه كند / نشان صورت يوسف دهد به ناخوبى
وگر به چشم ارادت نگه كنى در ديو / فرشتهات نمايد به چشم كروبى
بنابراين رعايت انصاف به دور از حب و بغض نيز از شروط نقد است. از طرفى نقد شونده نيز نبايد حب و بغض را از نقدى كه با رعايت ادب و انصاف صورت گرفته برداشت كند.
3ـ پرهيز از نقد متقابل
يكى ديگر از آفتهاى نقد در دنياى امروز نقد متقابل است. گاهى ديده شده كه بلافاصله نقد شونده به تلافى، جستجو مىكند تا در تاريخ زندگى نقاد، بلكه به نكته يا موضوعى دست پيدا كند تا بشود بر عليه او استفاده كرد و اين متأسفانه بر مىگردد به ظرفيت اندك نقدشونده و عدم انتقادپذيرى ايشان كه يقينا به جمود فكرى آن شخص منتهى خواهد شد.
4ـ توجه به گفته نه گوينده.
متأسفانه آنچه كه ما در دنياى امروز داريم برخلاف شرط فوق است. آنچه كه امروزه رايج است انگيزهخوانىست كه در بسيارى از گفتگوهاى سياسى، ادبى، هنرى، اجتماعى و علمى مشهود است. در اينجا نقد كنندگان به جاى بررسى و نقد سخنان يا آثار شخص به نقدِ خود شخص مىپردازند. باز اميرمؤمنان در نهجالبلاغه فرموده است:
حكمت را از هر كسى كه آن را بيان مىكند بگير و به گفته بنگر نه به گوينده. حكمت گمشده مومن است، پس آن را فراگير هر چند از منافقان باشد.
و يا خيام كه فرمود:
چو دانى كه مقصود گوينده چيست / ببين اى برادر كه گوينده كيست
نبايد براين قدر گوهر شكست / كه از دست بىقدرى افتد به دست
5ـ تفكيك انديشه و رفتار از فرد نقدشونده و نقد كننده
هم نقد شونده و هم نقد كننده بايد توجه داشته باشند كه نقد را از انديشه به نقد صاحب انديشه نكشانند.
هر دو طرف دقت كنند. اگر نقد در جهت اصلاح اثر باشد نقدى سازنده است.
6ـ لزوم بردبارى براى نقد كننده و نقد شونده
بايد هر دو طرف نقد، چه هنگام نقد كردن و چه هنگام نقد شدن بردبار باشند. به قول مولوى: قلم خود را ناتوان نمىبيند كه در پاسخ نوشتارى طعنآميز و تمسخر آلود و نيشدار مقابله به مثل كند و اصناف تعبيرات خصمانه را در اين پاسخ به كار گيرد، اما در اين كار فضيلتى نيست و هنر را در بىهنرى نمىجويند و دفتر معرفت را به آتش مخاصمت نمىسوزانند. زيرا بايد در محضر دانش، شرط ادب پيشه كرد و سر حق را نبايد كه بر ورق شعبده ملحق كرد. بايد در وادى صفا و مروت گامى زد و از ياد نبرد كه:
چو از قومى يكى بىدانشى كرد / نه كه را منزلت ماند نه مه را
7ـ پرهيز از برچسب زدن
اگر آنچه كه ديديم يا شنيديم يا خوانديم با آنچه كه ما مىانديشيم مغايرت داشت به صاحبان انديشه برچسب نزنيم و بپذيريم كه تفاوت سليقه و باور آن، احترام به سلايق ديگران را نيز مىطلبد.
8ـ آغاز كردن از خود
حضرت محمد (ص) فرمود:
خوشا به حال كسى كه عيوب خودش او را از عيبگويى ديگران بازداشته است.
و يا حضرت على (ع) فرمود:
بزرگترين عيب آن است كه زشت انگارى آنچه را كه خود به آن گرفتارى
و يا امام صادق (ع) فرمود:
سودمندترين چيز براى انسان آن است كه بر عيب خويش نسبت به مردم پيشى گيرند
مولوى نيز فرمود:
هر كسى كه عيب خود ديدى ز پيش / كى بُدى فارغ خود از اصلاح خويش
غافلند اين خلق از خود اى پدر / لاجرم گويند عيب همدگر
با چنين اوصافى و با دانستن چنين مسئوليت خطيرى در باب نقد، كيست كه خود را حائز چنين شرايطى دانسته و بى محابا ديگرى را نقد كند؟!
ماخذ: «برگرفته از كتاب آئين زندگى، فصل آداب نقد «احمد حسين شريفى» و فرازهايى از نهجالبلاغه