امروز به آن نقطهی پایان میرسیم. پایان نه از لحاظ انتها، بلکه پایانی بر قلمِ «جبران» که شاید آغاز تفکر است. او دیدگاهش را با «پیامآور» میگسترد و برای آنکه ارج و ارزش کار این پیامآور را بیشتر بنماید، لازم میبیند که او را انسانی مانند دیگران معرفی کند: «او هم میآید، زندگی میکند، تجربه میاندوزد و واسطهای میشود برای اهل زمین... و اگر هم چون تمامی پیامآوران الهی ارزشی بر کار وی مترتب است (که هست) به دلیل همان انسان بودنِ اوست که با پرهیزکاری و به معنای دقیقِ کلمه به اوج میرسد و تا مقامِ پیامدهندهاش پیش میرود.» پس پیامآورِ «جبران» نیز چون هر انسانی پایانی دارد بر عمر محدود خویش. دست نوشتههایی از نویسندهای که اگر عمر به او مجال میداد به یقین بیشتر و بیشتر او را میپروراند و میشناساند. ولی با تمامی این احوال، برای هر اهل تفکر، اشارت هر کلامی کافی است تا به راه آید و در جستجوی مقصود قدم بردارد. الباقی همه تجربه است و باید آزمودش.
جبران خلیل جبران انسانها را پند و اندرز نمیدهد و شعار گونه از خصائل انسانی سخن نمیراند. بلکه او داستان میگوید و شعر میسراید تا چون نجوای لطیف کودکانه بردل نشیند و اثر گذارد. و شاید راز ماندگاری و وسعت اثرگذاری او همین باشد که همگان را انسان میبیند و خود را یکی از ایشان. «9 کتاب» مجموعهای از آثار اوست که در بسیاری از کشورها با نام «گنجینه خلیل جبران» به چاپ رسیده و از استقبال بینظیری برخوردار بوده است.