مصاحبه با مریم جعفری نویسنده جوانی که بیش از بیست اثر زیبا و به یادماندنی در کارنامه نویسندگی خود دارد برای ما بسیار جالب بود. با توجه به تنوع آثار و تفاوت فضاهای داستانی قضاوت درباره شخصیت او ناممکن مینمود. در برخورد اول اعتماد به نفس و قدرت بیان او نظر ما را به خود جلب کرد که با توجه به کارنامه موفق او بسیار طبیعی مینمود.
مریم جعفری متولد اردیبهشت ماه سال 1353 و فرزند اول یک خانواده کم جمعیت ساکن شرق تهران میباشد. بافت خانوادگی و علاقه بسیار مادر به مطالعه، زمینه ساز عشق او به مطالعه و پس از آن توان و قدرت قلم او در نوشتن شد. در نوجوانی با آثاری از دانیل استیل آشنا شد اما معتقد است رمان «بربادرفته» میل به نوشتن را در وجود او زنده کرده است، به طوری که در سن چهارده سالگی شروع به نوشتن کرد. در ابتدا به نوشتن داستانهای بسیار کوتاه پرداخت و بعد از آن رفته رفته داستانهای بلندتری نوشت. اما جو حاکم آن زمان، نوشتن چنین داستانهایی را نمیپسندید و این گونه نوشتن را حاصل ذهن یک دختر نوجوان تازه بالغ میدانست که با نوشتن داستانهای عاشقانه، مرتب از این شاخه به آن شاخه میپرد. مادرش در آن دوران حامی و پشتیبان مصمم او بود، هر چند که موضوع نویسندگی را برای دخترش جدی نمیدانست و این نوشتهها را قلیان احساسات دختر تازه بالغش میدانست که میخواهد به طریقی خودش را تخلیه کند.
نوشتن این داستانها در واقع قدمهای اولیه او در راه پرفراز و نشیب نویسندگی بود و سرانجام در سن هجده سالگی به رغم مخالفت اساتیدی که در کنارش بودند، نخستین رمانش را زیر چاپ برد. هر چند آنها معتقد بودند نوشتههای او انسجام و پختگی کافی ندارد، چون جوان بود و جویای نام، دست به چنین کاری زد و امروز میگوید: «این بزرگترین اشتباه زندگی من بوده است».
با توجه به شرایط و جوانی و کم تجربگی او، این کتاب که شامل سه داستان بود و «سایههای غمگین عشق» نام داشت، چندان مورد استقبال قرار نگرفت و این عدم موفقیت باعث شد مدتی سکوت کند. همزمان با این سکوت چند ساله، خانم جعفری ازدواج کرد و صاحب فرزند دختری شد که متأسفانه در سن پنج، شش ماهگی به بیماری صعبالعلاجی مبتلا شد و غم بزرگ این بیماری باعث شد خانم جعفری در خودش فرو رود و به بینش جدیدی نسبت به خود دست یابد. با گذشت چند سال از این ماجرا، به تشویق همسرش که مشوق اصلی او به شمار میآید و هم اکنون کار ویرایش بعضی از آثارش را بر عهده دارد، شروع به نوشتن نمود که حاصل این نوشتن «عشق شیوا» نام دارد. البته خانم جعفری در ابتدا قصد داشت نام این داستان را شیوا بگذارد اما به جهت تشابه اسمی با اثری به همین نام به قلم آقای فریدون ادیب یغمایی، این داستان را به عشق شیوا تغییر نام داد.
خانم جعفری در این خصوص میگوید: «نمیدانم چرا دلم میخواست نام این کتاب شیوا باشد. آنچه مسلم است هیچ نویسندهای نمیتواند بگوید علت نامگذاری شخصیتهای داستانهایش چه بوده است. نویسنده قبل از نوشتن، شخصیتهای داستان را در ذهنش ساخته و پرداخته و با آنها انس گرفته است. در واقع اگر قهرمان داستان، خالقش را که همان نویسنده است، تحت تأثیر قرار ندهد، نمیتواند مخاطب را هم متأثر سازد و در این صورت کار موفقی از آب در نخواهد آمد».
با فاصله کمی از «عشق شیوا»، داستان «تنها با تو» از زیر چاپ در آمد که استقبال بینظیر خوانندگان باعث شد ناشران زیادی به او پیشنهاد همکاری دهند اما خانم جعفری ترجیح داد که به کار با همان ناشر قبلی ادامه دهد. استقبال چشمگیر خوانندگان میل به نوشتن را در او تقویت کرد تا جایی که رمانهای «زنجیر عشق»، «افسون یک نگاه»، «به انتظارت خواهم ماند»، «فراموشم نکن»، «حسرت دیدار تو» و «سالهای بیکسی» با فاصله کمی از هم، نوشته، چاپ و منتشر شد. سرانجام امتیاز کتابهای او توسط ناشر جدیدی خریده شد. بستن این قرارداد جدید پیروزی و موفقیت بزرگی برای او به حساب میآمد.
سیر صعودی نویسندگی خانم جعفری با نوشتن شش رمان دیگر ادامه یافت و زمان بستن قراردادی جدید و آغاز همکاری با ناشری جدید فرا رسید. خانم جعفری در این خصوص میگوید: «حاصل این همکاری مطالعه آثار سایر نویسندگان طرف قرارداد مؤسسه بود که تأثیر بسزایی در سبک نگارش من داشت. در این زمان غرور را کنار گذاشتم و آثارم را بازنگری کردم و از سبک سنگین کلاسیک خارج شدم و به سبک نوینی روی آوردم. این تفاوت را به خوبی در آثارم میتوان احساس کرد».
او این تغییر را خوشایند میداند و میافزاید: «به این نتیجه رسیده بودم که در گذشته اشتباه کردهام. و پانزده، شانزده کتاب قبل را شتابزده نوشتهام. امروزه گاهی یک فصل از کتاب را پنج بار بازخوانی میکنم و این کار را نه تنها ضعف نمیدانم بلکه معتقدم با این کار به توقعات مخاطبانم پاسخ میدهم و این را از نقاط قوت کارم میدانم. در آثار اولیهام قلم در خدمت من بود ولی امروز من در خدمت قلم هستم. هر چیزی را نمینویسم و ترجیح میدهم به مسائل مردم بپردازم».
وی معتقد است در گذشته آثارش رمانتیک بودهاند ولی از این موضوع احساس گناه نمیکند. او تصور میکند اگر فیلتری وجود داشت تا آثار نویسندگان از آن عبور، کند تعداد نویسندگان جوان این قدر زیاد نبود. او میگوید: «گاهی وقتی آثار اولیه خود را مطالعه میکنم احساس میکنم که این کارها تراوشات مغزی یک نویسنده شتابزده و جوان است که قصد داشته دنیا را با قلمش فتح کند».
خانم جعفری میگوید: «از ابتدا به نوشتن علاقه داشتم. در مرحله اول نویسندگی مانند گیاه هرزی بدون راهنما فقط به عشق نوشتن، مینوشتم اما در مرحله دوم و پس از مسائلی که برای فرزندم پیش آمد، به پختگی لازم رسیدم و قلمم سمت و سو گرفت. با وجود علاقه به گذراندن دوره یا شرکت در کلاسهای نویسندگی، به سبب وقت کم و گرفتاری، فرصت این کار را ندانستهام. دیوانهوار خواندهام و دیوانهوار نوشتهام، تا امروز که نوشتههایم نیاز به ویراستار خاص ندارد. یعنی به چنان پختگی رسیده که به هنگام نوشتن به طور ناخودآگاه میدانم چگونه باید بنویسم».
خانم جعفری معتقد است به علت مطالعه زیاد، صددرصد کارهایش را تحت تأثیر آثاری که خوانده است نوشته و از اینکه به او بگویند نوشتهات ما را به یاد فلان اثر انداخت ناراحت نمیشود.
معرفی دیگر:
در آستانه سى سالگى است و عناوین کارهایش بسیار زیاد، در حدى که براى بسیارى باور کردنى نیست. در تهران به دنیا آمد و همواره نیز در این شهر سکونت داشته است. در سال 72 ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد.
نتیجه ازدواج من ـ که آن را موفق مىدانم ـ دو فرزند پسر و دختر بود. در بهار 83 دخترم را که سالها بیمارى صعبالعلاجى داشت از دست دادم فکر مىکنم این سختترین اتفاق براى یک مادر باشد. اکنون تنها پسرم نیما که منتهاى عشق و آرزوى من است نُه سال دارد.
نوشتن را از چهارده پانزده سالگى شروع کرد ولى اولین کتابش در بیست سالگى و بصورت مجموعه سه داستان به چاپ رسید. نام این کتاب «سایههاى غمگین عشق» بود.
پس از اولین کتاب که استقبال خوبى نداشت تا چند سال کار نوشتن را کنار گذاشتم و بیشتر به خواندن پرداختم. ولى همسرم که همیشه مشوق اصلى من بود دوباره میل خفتهى نوشتن را در من بیدار کرد. و آنگاه در طى چند سال چهارده کتاب دیگر نوشتم که استقبال خوبى داشتند.
اکنون آن سالها و آن کتابها را چون سیاه مشق خود مىداند. بارها از زبان او مىشنویم که گذر روزگار تجربههایى به وى آموخته که امروز با دیدگاهى دیگر به اطراف نگاه مىکند. از علائق شخصىاش سؤال مىکنیم:
عاشق شعر نو و موسیقى کلاسیک هستم. غروب دریا و بوى خاک نمزده مسحورم مىکند و سکوت شبانگاهى برایم پر رمز و راز است. نوجوانىام را با کتابهاى کلاسیکى چون برباد رفته و آثار نویسندگانى چون دانیل استیل گذراندم و در آثار نویسندگان ایران آقاى ر ـ اعتمادى برایم جایگاهى خاص دارد. امروز هم خوانندهى هر کار خوبى هستم از آثار جوى فیلدینگ گرفته تا قلم تحسین برانگیز فریده نجفى.
براى نوشتن زمان خاصى ندارد و آن را وابسته به حال و هواى خود مىداند. اکنون از تجربیاتش براى آنان که مىخواهند شروع کنند مىگوید:
یک نویسندهى جوان قبل از هر چیز مىباید بدون تعصب و انتقادپذیر باشد. خود من نیز بارها برگههایم را پاره مىکنم و از نو مىنویسم تا آن زمان که خودم از آن نوشته اثر بپذیرم.
نوع کارهایش را پس از شروع با انتشارات شادان متفاوت مىداند. از «مستانه عشق» گرفته تا «بىبازگشت.» چند سالى هم روى رمانى از فروغ فرخزاد وقت گذاشته که انتشارات شادان آن را روانهى بازار کرده است. در میان کارهایش «گلهاى شب بو» را بیشتر دوست دارد و خاطرهاى از یکى از خوانندگان این کتاب دارد:
یکى از خوانندگان این کتاب برایم تعریف مىکرد که پس از خواندن آن کتاب به حدى سرگذشت قهرمان داستان تحت تأثیرش قرار داده که مدتى به دلیل برزخ روحى مجبور به ترک کار شده و علاقمند به کمک مالى به وى بود.
و پایان سخنانش با اهل ادب و نقد است:
آرزو مىکنم شاهد روزى باشیم که افراد صاحب نظر در رابطه با رمان، نقدهاى کارشناسانه و دقیقى انجام دهند و به دور از تعصب یا بغض، نکات مثبت و منفى آن را مطرح کنند تا این کار روشنى بخش راه تمامى نویسندگان و بخصوص جوانان گردد.
فهرست آثار:
سایههاى غمگین عشق
عشق شیوا
تنها با تو
افسون یک نگاه
زنجیر عشق
فراموشم نکن
به انتظارت خواهم ماند
حسرت دیدار تو
سالهاى بىکسى (2 جلد)
تک سوار عشق
رؤیاى من
تقدیر شوم
شبهاى غربت
آشنایى از حریر
بىقرار
ترانههاى نیمه شب
بازمانده
مستانهی عشق
گلهاى شببو
بىبازگشت
بیتا
کوه شیشهای
شهرآشوب
زمزمهی باد
آرام جان
«بیتا تلاش مىکرد بخوابد اما کلافهتر از آن بود که بتواند! مثل مرغ سرکنده در بسترش غلت مىزد و مىکوشید افکارى را که مثل موریانه به جانش افتاده بود از خودش دور کند. بالشش خیسِ عرق شده بود و دلش ضعف مىرفت. درمانده به ساعتِ کنارِ تختش نگاه کرد. از آن ملاقاتِ تکان دهنده بیشتر از پنج ساعت مىگذشت اما او هنوز با همان هیجانِ دقایق اول با آن مواجه مىشد».
از کتاب «گلهاى شببو»
دیدگاهها
سلام. آدرس ایمیل سرکار خانم جعفری در همین صفحه قرار گرفته است که از این طریق میتوانید با ایشان در ارتباط باشید.
من مدت زیادیه که دنبال راهی برای ارتباط با ایشون هستم و الان اتفاقی اینجارو پیدا کردم ولی متاسفانه از اخرین پیغام خانوم جعفری اینجا نزدیک دو سال میگذره...کسی ادرس ایمیل یا پیج ایشون در اینستاگرامو اگر داره لطفا بگه.
من خیلی از کارهای ما رو خوندم و از تک تکشان لذت بردم . قلم بسیار روان و گرایی دارید. می خواستم بدونم آخرین کارتان کدام کتاب بوده و کی منتظر اثر جدید شما باشم. مرسی از شما پاینده باشید.
خانم جعفری عزیز تولد شما را تبریک می گویم و هزاران بوسه تقدیم شما عزیز می کنم .
سلامت و تندرست باشید .
سرکار خانم جعفری با تشکر از رمان زیبای شما من می خواستم بدانم ایا رمان بیتا واقعا سرگذشت حقیقی بیتا و بابک رمان گل های شبو است یا شما خودتون با استفاده از هنر خودتون ادامه داستان را نوشتین.
موفق و پایدار باشید