با خانم فاطمه زاهدی از طریق دوستی مشترک، قرار ملاقات گذاشتیم و در تاریخ ششم آذر ماه رأس ساعت مقرر به منزل ایشان در یکی از مناطق شمالی تهران رفتیم.
خانهای نسبتا قدیمی و بزرگ با معماری خاص که طراح آن با گوشه چشمی به معماری بناهای بسیار قدیمی و تلفیق آن با معماری زمان خود ترکیبی زیبا آفریده است. پنجرههای میانی ساختمان که از نمای بیرونی بسیار چشم نواز است ارسیهای قدیمی با شیشههای قرمز را به یاد میآورد. چیدمان داخلی ساختمان هم بسیار با سلیقه بود. از ما، در اتاقی که به سبک سنتی چیده شده بود پذیرایی به عمل آمد که این سبک سنتی و پذیرایی گرم و کامل و مفصل، با روح بانوی مهربان و شرقی خانه هماهنگی بسیار داشت.
خانم زاهدی همان طور که خودش هم اشاره کرد کمتر صحبت میکند. او بیشتر شنونده است و به قول خودش در اثر همین شنیدنها سوژه اصلی داستانهایش را از زبان افرادی که با آنها به گفتگو مینشیند به دست میآورد و در این سکوت و توجه به دیگران، به مشکلاتی پی میبرد که شاید منحصر به فرد باشد. اگر طرف مقابل به او اجازه کنجکاوی دهد، با کمی پرس و جو، به داستانی که میخواهد راه یافته و آن را به رشته تحریر در میآورد. او میگوید داستانهایش از همین واقعیات و اتفاقات نشأت گرفته و هر جا لازم بوده مثلا در توصیف یک منظره یا شناساندن قهرمان داستان، از قوه تخیلش استفاده کرده است.
پس از گپی دوستانه و خودمانی، خانم زاهدی ترجیح داد که پاسخ سؤالات ما را به صورت کتبی بدهد. بنابراین پس از ساعتی که به عنوان مهمان با او بودیم و لطف نمود و چند جلد از کتابهایش را امضاء شده به ما هدیه داد، از حضورش مرخص شدیم و قرار شد پس از نوشتن جواب سؤالات ما را مطلع سازد تا برای گرفتن پاسخها مجددا او را ملاقات کنیم.
آنچه در زیر میخوانید خلاصهای است از مطالبی که در پاسخ سؤالات ما نوشته است.
فاطمه زاهدی فروردین ماه در شهر انارک متولد شد و در سن 14 سالگی بنا به میل پدرش ازدواج کرد. در حالی که در آن سن و سال، درک درستی از ازدواج نداشت با جان و دل مسئولیت سخت زندگی را پذیرفت و خیلی زود صاحب فرزند شد. چون عاشق درس و مطالعه بود در کنار فرزندان کوچکش، کتابهای دوران دبیرستان را تهیه کرد و بدون معلم در امتحانات متفرقه شرکت نمود و توانست دیپلم خود را در رشته طبیعی بگیرد. در آن دوران، اوقات فراغت خود را با مطالعه کتب ادبی میگذراند و نوشتههای پراکندهای را گردآوری میکرد. زمانی که دیپلم گرفت میتوانست به دانشگاه برود، اما با وجود علاقهای که به رشته پزشکی داشت، به جهت اینکه فرزندانش خردسال بودند و همسرش هم در کنار کار، تحصیل میکرد، تصمیم گرفت فداکاری نماید و از خواسته خود دست بکشد تا بتواند به فرزندان و همسرش رسیدگی کند. بنابراین تصمیم گرفت، اگر خودش این امکان را ندارد که پزشک شود تا به دردمندان کمک کند، لااقل شرایطی را فراهم و مهیا سازد که فرزندانش در این رشته تحصیل کنند. به همین جهت تمام فکر و وقتش را وقف همسر و فرزندانش کرد و حالا شاکر خداوند است که به آرزویش رسیده است و فرزندانش توانستهاند به پویایی کامل برسند.
بعد از آنکه فرزندانش به ثمر رسیدند و از جانب آنها دغدغهای نداشت، احساس کرد باید به طور جدی دنبال علاقه دیرین خودش، که نویسندگی بود، برود. تا امروز پنج کتابش به چاپ رسیده است. برای چاپ اولین کتابش بسیار اذیت شد اما هیچ وقت ناامید نشد، چون به شم خودش اعتقاد داشت. وقتی اولین کتابش چاپ شد احساس کرد فرزند مفید دیگری به جامعه تقدیم کرده است. امروز اکثر ناشران خودشان تقاضای چاپ کتابهایش را دارند و او از این جهت بسیار خوشحال است. همیشه این حس در او وجود داشت که قسمتهای به یاد ماندنی زندگی را به رشته تحریر درآورد تا برای همیشه در سینه تاریخ ثبت شود. از نوجوانی این حس در وجودش غلیان داشت و دلش میخواست برشهای نابی از زندگی بشری را بنویسد. خانم زاهدی به نوشتن علاقهمند است، چون معتقد است در داستان و رویا میتوان به تمام آرزوها رسید و ناکامیها را به کامروایی و حسرتها را به کامرانی تبدیل کرد.
از دوران دبیرستان به نوشتن علاقه داشت و زنده یاد پدرش که بسیار اهل مطالعه بود او را بیشتر به این سمت هدایت کرد. وی بعد از ازدواج به جهت مسئولیتهای مادری هیچ گاه فرصت زیادی برای جدی گرفتن علاقه خود نداشت تا اینکه با به ثمر رسیدن فرزندان، برای نوشتن تصمیم جدی گرفت.
ایشان معمولا اصل داستانها را از وقایعی که در زندگی واقعی به وقوع میپیوندد برمی گزیند. سپس به تحقیق و مطالعه پیرامون موضوع میپردازد و بالاخره شروع به نوشتن میکند. از نظر او هر نوشته فراز و نشیب و کشمکش و تعلیق و نهایتا خاتمهای در خود دارد و او سعی میکند داستان را طوری پیش ببرد که وقایع به خوبی ساخته و پرداخته شوند. هر چند که حوادث در عالم غیر واقعی اتفاق میافتد اما طوری بیان شود که حالت رئالیستی داشته باشد و واقعی جلوه کند. او میگوید موضوع داستانهایش براساس سرگذشت واقعی اشخاص است و همیشه شکارچی موضوع خاصی است تا بتواند پیامی برای خوانندگان داشته باشد. او به تحقیق معتقد است و میگوید برای پیدا کردن داستان و سوژه خوبی که پیام دهنده باشد، شش ماه تحقیق میکند و بسیاری مواقع از خبرهای گوشه و کنار الهام میگیرد. او سعی میکند صراحت و صمیمیت و جریان سیال ذهن را در آثارش رعایت کند و معتقد است اگر بتواند این فاکتورها را به کار گیرد، میتواند اثری ماندگار خلق کند.
ایشان بر این باور است که آنچه موجب توجه عموم به یک اثر میشود، برمیگردد به آنکه این اثر چقدر بیانگر احساسات یا آلام، شادیها، کامرواییها یا ناکامیهای مردم در زندگی واقعی است. در واقع نویسنده بیانگر مطالبات مردم از زندگی میباشد. خانم زاهدی میگوید: «با مطالعه تاریخ ادبیات داستانی، میبینیم که ادبیات فاخر دوران کلاسیسیسم به دلیل اینکه از توده مردم فاصله گرفت، محکوم به فنا شد و شکست خورد ولی در همان زمان دانته با آثارش در میان مردم ماندگار شد و تا به امروز در اوج مانده است».
خانم زاهدی میگوید: «وقتی مشغول نوشتن اثری هستم، کاملا خود را در میان شخصیتهای داستان میبینم و گاهی هم با آنها بلند صحبت میکنم. یکی از روزهایی که مشغول نوشتن بودم و داشتم با صدای بلند، با شخصیت داستان حرف میزدم، دخترم که در همان نزدیکی بود با صدای لرزان گفت «مامان داری با کی حرف میزنی؟» و من اسم شخصیت داستانم را بردم و گفتم با او صحبت میکنم. دخترم که تعجب کرده بود یک فنجان چای برایم آورد و گفت «مثل اینکه خیلی خسته شدی حدود سه ساعت است که در اتاق هستی و بیرون نیامدهای» که جواب دادم نگران نباش تنها نبودم!».
فهرست آثار:
از کیمیاى مهر
پرىناز
شب زیباشدن من
عشق آمدنى بود
چشمان منتظرم
سحر نزدیک است
ضیافت اشکها
«امشب در زیر انوار سیمگون ماه
دنیا با تمام زیبائیهایش در دستهاى من است
تو کلماتى عاشقانه نثارم کردى
کلماتى که هرگز فراموش نخواهم کرد
با دستهاى از گل سرخ که برایم آوردى
تو قصه عشق گفتى
با لبخندى شیرین...»
از کتاب «پرىناز»
زاهدی، فاطمه
اطلاعات تکميلي
- ایمیل نویسنده: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دیدگاهها
خانم زاهدی عزیز موفق باشید و
سربلند باشید